داستان ما

من دکتر س.ص متخصص اطفال هستم. سالها قبل چکی از بانک نقد کردم و بیرون آمدم. کنار بانک دستفروشی بساط باطری ، ساعت ،فیلم و اجناس دیگری پهن کرده بود. دیدم مقداری هم سکه دو ریالی در بساطش ریخته است. آن زما ...

میلیون ها درخت در جهان به طور اتفاقی توسط سنجابهایی کاشته شدند که دانه هایی را خاک کردند و سپس جای آن را فراموش کردند... *خوبی کن و فراموش کن.... روزی رشد خواهد کرد... ...

بزرگى با شاگردش از باغى ميگذشت.. چشمشان به يک کفش کهنه افتاد.. شاگرد گفت : گمان ميکنم اين کفشهای کارگرى است که در اين باغ کار ميکند،بيایید با پنهان کردن کفشها عکس العمل کارگر را ببينيم و بعد کفشها را ...

ﺭﺍﺑﺮﺕ ﺩﺍﻭﯾﻨﺴﻦ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﮔﻠﻒ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺭ ﯾﮏ ﻣﺴﺎﺑﻘﻪ ﻗﻬﺮﻣﺎﻥ ﺷﺪ، ﺯﻧی به سﻮﯼ ﺍﻭ ﺩﻭﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﺑﭽﻪ ﻣﺮﯾﻀﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻦ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺑﭽﻪ اﻡ ﻣﯽﻣﯿﺮﺩ . ﺭﺍﺑﺮﺕ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﻫﻤﻪ پوﻟﯽ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺩﺍﺩ . ﻫﻔﺘ ...

مواجهه دختر کوچک و طوفان رعد و برق ...

ﺑﺮﮔﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﻧﺼﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ : ‏ﻣﻦ 20 ﺩلار ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﯾﺮﺍ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﮐﺴﻰ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﺩﺭﺱ ﻓﻼﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ.‏ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺮﮔﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ...