عشق
  • داستان دنباله دار و تاریخی یک عیار و چهل طرار

    سایت مجید دهقان به طور روزانه در حال انتشار داستان دنباله‌دار و تاریخی یک عیار و چهل طرار است که ضمن بیان ...

    سایت مجید دهقان به طور روزانه در حال انتشار داستان دنباله‌دار و تاریخی یک عیار و چهل طرار است که ضمن بیان یک داستان عاشقانه/حماسی، به حوادث تاریخی دوره شاه عباس صفویه نیز پرداخته است. از این داستان که ...

    بیشتر بخوانید
  • با عشق دیگران را دل گرم کنید

    ﺑﺮﮔﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﻧﺼﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ : ‏ﻣﻦ 20 ﺩلار ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﯾﺮﺍ ﻫﺰﯾﻨﻪ ...

    ﺑﺮﮔﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺧﻴﺎﺑﺎﻥ ﻧﺼﺐ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ : ‏ﻣﻦ 20 ﺩلار ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻡ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﯾﺮﺍ ﻫﺰﯾﻨﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ، ﻫﺮ ﮐﺴﻰ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ ﺑﯿﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﺩﺭﺱ ﻓﻼﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﺪﺍ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ.‏ ﺷﺨﺼﯽ ﺑﺮﮔﻪ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ ...

    بیشتر بخوانید
  • اندیشه متفاوت

    دختر کوچولویی دو تا سیب در دو دست داشت که مادرش وارد اطاق شد. چشمش به دو دست او افتاد. گفت: «یکی از سیبات ...

    دختر کوچولویی دو تا سیب در دو دست داشت که مادرش وارد اطاق شد. چشمش به دو دست او افتاد. گفت: «یکی از سیباتو به من میدی؟» دخترک نگاهی خیره به مادرش انداخت و نگاهی به این سیب و سپس آن سیب. اندکی اندیشید. ...

    بیشتر بخوانید
  • نیروی کلمات

    روزی زنی روستایی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و ا ...

    روزی زنی روستایی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود، بیمار شد. شوهر او که راننده موتور سیکلت بود و از موتورش براى حمل و نقل کالا در شهر استفاده مى کرد، براى اولین بار همسرش را سوار موتورسیکلت خود ...

    بیشتر بخوانید
  • با عشق باشید

    شخصی بود که تمام زندگی اش را با عشق و مهربانی پشت سر گذاشته بود و وقتی از دنیا رفت همه می گفتند به بهشت ر ...

    شخصی بود که تمام زندگی اش را با عشق و مهربانی پشت سر گذاشته بود و وقتی از دنیا رفت همه می گفتند به بهشت رفته است. آدم مهربانی مثل او باید به بهشت می رفت. در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فراگیر نرس ...

    بیشتر بخوانید
  • امروز منحصر بفرد است

    شوهر خواهرم کشوی پایینی دراور خواهرم را باز کرد و بسته ای را که میان کاغذ کادو پیچیده شده بود،بیرون آورد ...

    شوهر خواهرم کشوی پایینی دراور خواهرم را باز کرد و بسته ای را که میان کاغذ کادو پیچیده شده بود،بیرون آورد و گفت:«لای این تکه کاغذ یک پیراهن خواب است.». او پیراهن خواب خود را از میان کاغذ کادو بیرون آور ...

    بیشتر بخوانید
  • من برای یک گل نخواهم مرد

    زوجی تنها دوسال از زندگیشان گذشته بود به تدریج با مشکلاتی در جریان مراودات خود مواجه شدند به گونه ای که ز ...

    زوجی تنها دوسال از زندگیشان گذشته بود به تدریج با مشکلاتی در جریان مراودات خود مواجه شدند به گونه ای که زن معتقد بود از این زندگی بی معنا بیزار است زیرا همسرش طرفدار رمانتیسم نبود، بدین سبب روزی از رو ...

    بیشتر بخوانید