پسر به سفر دوری رفته بود و ماهها بود که از او خبری نداشتند ... مادرش دعا میکرد که او سالم به خانه باز گ ...
پسر به سفر دوری رفته بود و ماهها بود که از او خبری نداشتند ... مادرش دعا میکرد که او سالم به خانه باز گردد. هر روز به تعداد اعضای خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم میپخت و پشت پنجره می ...