بایگانی آگوست 2015
  • خوب باش

    دنیا پر از آدمهای خوبه ولی اگه نتونستی حتی یه نفر از اونا رو پیدا کنی، حداقل خودت خوب باش - چارلی چاپلین ...

    دنیا پر از آدمهای خوبه ولی اگه نتونستی حتی یه نفر از اونا رو پیدا کنی، حداقل خودت خوب باش - چارلی چاپلین ...

    بیشتر بخوانید
  • امروز منحصر بفرد است

    شوهر خواهرم کشوی پایینی دراور خواهرم را باز کرد و بسته ای را که میان کاغذ کادو پیچیده شده بود،بیرون آورد ...

    شوهر خواهرم کشوی پایینی دراور خواهرم را باز کرد و بسته ای را که میان کاغذ کادو پیچیده شده بود،بیرون آورد و گفت:«لای این تکه کاغذ یک پیراهن خواب است.». او پیراهن خواب خود را از میان کاغذ کادو بیرون آور ...

    بیشتر بخوانید
  • با هم خوش باشید

    مردی با اسب و سگش در جاده‌ای  می‌رفتند. هنگام عبوراز کنار درخت عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را کشت. ام ...

    مردی با اسب و سگش در جاده‌ای  می‌رفتند. هنگام عبوراز کنار درخت عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده  و همچنان با دو جانورش پیش رفت. (گاهی مدت‌ها طول می‌ک ...

    بیشتر بخوانید
  • بدگمان نباش

    ﺷﺒﻲ «ﺳﻠﻄﺎﻥ  محمود» ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ؛ ﺑﻪ ﺭییس ﻣﺤﺎﻓﻈﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ : ﺑﯿﺎ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑ ...

    ﺷﺒﻲ «ﺳﻠﻄﺎﻥ  محمود» ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ؛ ﺑﻪ ﺭییس ﻣﺤﺎﻓﻈﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ : ﺑﯿﺎ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﻣﻠﺖﺧﺒﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ . ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﺬﺍﺭ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯﮐﻨﺎ ...

    بیشتر بخوانید
  • مرغ همسایه غاز است

    درزمان های دورحاکمی با لباس مبدل به برای سرکشی ودرک اوضاع به میان مردم میرفت از قضا روزی از محلی میگذشت س ...

    درزمان های دورحاکمی با لباس مبدل به برای سرکشی ودرک اوضاع به میان مردم میرفت از قضا روزی از محلی میگذشت سه نفر مرد با هم درحال گفتگو بودند حاکم از آنان اجازه گرفت تالحظه ای در کنارشان باشد.یکی از مردا ...

    بیشتر بخوانید
  • خدمت مادر

    دو برادر مادر پیر و بيماري داشتند . با خود قرار گذاشتند که يکي خدمت خدا کند و ديگري در خدمت مادر باشد يکي ...

    دو برادر مادر پیر و بيماري داشتند . با خود قرار گذاشتند که يکي خدمت خدا کند و ديگري در خدمت مادر باشد يکي به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و ديگري در خانه ماند و به پرستاري مادر مشغول شد . چندي نگذشت ...

    بیشتر بخوانید
  • دیوارهای ذهنتان را پاک کنید

    ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﻱ ﺁﮐﻮﺍﺭﻳﻮﻣﻲ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﻱ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺩﻳﻮﺍﺭﻱ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﻱ ان را ﺩﻭ ﻗﺴﻤﺖ ﮐﺮﺩ ، ﺩﺭ ﻳﮏ ﻗﺴﻤﺖ ﻣﺎﻫﻲ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺩﺭ ...

    ﺩﺍﻧﺸﻤﻨﺪﻱ ﺁﮐﻮﺍﺭﻳﻮﻣﻲ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﻱ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺩﻳﻮﺍﺭﻱ ﺷﻴﺸﻪ ﺍﻱ ان را ﺩﻭ ﻗﺴﻤﺖ ﮐﺮﺩ ، ﺩﺭ ﻳﮏ ﻗﺴﻤﺖ ﻣﺎﻫﻲ ﺑﺰﺭﮔﻲ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻗﺴﻤﺖ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﺎﻫﻲ ﮐﻮﭼﮑﻲ ﮐﻪ ﻏﺬﺍﻱ ﻣﻮﺭﺩ ﻋﻼﻗﻪ ﻱ ﻣﺎﻫﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻮﺩ ..! ﻣﺎﻫﻲ ﮐﻮﭼﮏ ﺗﻨﻬﺎ ﻏﺬﺍﻱ ﻣﺎﻫﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﻮﺩ ﻭ ...

    بیشتر بخوانید
  • احترام به سالمندان

    پیر مردی تصمیم گرفت تا با پسر وعروس ونوه ی چهارساله خود زندگی کند. دستان پیر مرد می لرزید و چشمانش خوب نم ...

    پیر مردی تصمیم گرفت تا با پسر وعروس ونوه ی چهارساله خود زندگی کند. دستان پیر مرد می لرزید و چشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی رابرزمین اندا ...

    بیشتر بخوانید
  • انتقاد و اصلاح!

    فردی به مدت چندین سال شاگرد نقاش بزرگی شد و تمامی فنون و هنر نقاشی را فرا گرفت. روزی استاد به او گفت : دی ...

    فردی به مدت چندین سال شاگرد نقاش بزرگی شد و تمامی فنون و هنر نقاشی را فرا گرفت. روزی استاد به او گفت : دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم که به تو بیاموزم. شاگرد با تشکر از استاد خداحافظی کرد و رفت ...

    بیشتر بخوانید
  • عبور تا موفقیت

    برای موفق شدن از سه مرحله باید گذشت: ابتدا مورد تمسخر واقع میشوی سپس با خشونت به مخالفت با تو می‌پردازند ...

    برای موفق شدن از سه مرحله باید گذشت: ابتدا مورد تمسخر واقع میشوی سپس با خشونت به مخالفت با تو می‌پردازند و سرانجام به تو ایمان می‌آورند. آرتور شوپنهار - فیلسوف آلمانی ...

    بیشتر بخوانید