انتقاد و اصلاح!

فردی به مدت چندین سال شاگرد نقاش بزرگی شد و تمامی فنون و هنر نقاشی را فرا گرفت. روزی استاد به او گفت :

دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم که به تو بیاموزم.

شاگرد با تشکر از استاد خداحافظی کرد و رفت. روز بعد فکری به سرش رسید؛ سه روز تمام وقت صرف کرد و یک نقاشی فوق العاده کشید و آن را در شلوغ ترین میدان شهر قرار داد و مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هر جایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند.

غروب که برگشت، دید که تمامی تابلو علامت خورده است. بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد و از وی گله مند شد. استاد شرح ماجرا را پرسید و او دقیقا بازگو کرد.

استاد به او گفت :

آیا می توانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟

شاگرد نیز چنان کرد. استاد آن نقاشی را در همان میدان شلوغ شهر قرار داد، و رنگ و قلم را هم در کنار آن تابلو گذاشت، اما متنی که در کنار آن نوشت، این بود: از رهگذران خواهش می کنیم اگر جایی از نقاشی اشکال و ایرادی دارد، با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید.مرد نقاش

غروب برگشتند و دیدند تابلو دست نخورده است. این تابلو یک هفته در آنجا بود، ولی هیچ کس هیچ نکته ای را اصلاح نکرد؛ حتی صاحب نظران در رشته نقاشی!!! استاد به شاگرد گفت: حالا فهمیدی که من همه چیز را به تو آموزش داده ام،

اما نکته مهم این است که تمام مردم می توانند انتقاد کنند، ولی کسی پیدا نمی شود که اصلاح کند!!

درباره نویسنده

مطالب مرتبط

نظر بدهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *